مقدمه: آنچه ما به طور معمول زندگي مي ناميم سكه اي است كه هنر مدرن كه روشن ترين ويژگي آن محصور شدن در زندگي مبتذل است روي بي رنگ اين سكة حقيقت است و توجه زياد انسان به روي بي رنگ سكه او را از روي حقيقي آن كه بي اندازه وسيع و زيباست دور كرده است. اين توجه تا جايي است كه انسان ظواهر بي اهميت آن را حقيقت شمرده است. او به آئين وهمي به نام پوزيتيويسيم مي باليد و آن را براي خود نوعي آزادي تلقي كرد و اين همان محروم ساختن خود بود. او به اشاراتي كه گهگاه از راز كيهاني در درونش شعله ور مي شد توجه نمي كرد ...
مقدمه: آنچه ما به طور معمول زندگي مي ناميم سكه اي است كه هنر مدرن كه روشن ترين ويژگي آن محصور شدن در زندگي مبتذل است روي بي رنگ اين سكة حقيقت است و توجه زياد انسان به روي بي رنگ سكه او را از روي حقيقي آن كه بي اندازه وسيع و زيباست دور كرده است. اين توجه تا جايي است كه انسان ظواهر بي اهميت آن را حقيقت شمرده است. او به آئين وهمي به نام پوزيتيويسيم مي باليد و آن را براي خود نوعي آزادي تلقي كرد و اين همان محروم ساختن خود بود. او به اشاراتي كه گهگاه از راز كيهاني در درونش شعله ور مي شد توجه نمي كرد ...